شهدای معلم مازندران ( شهید سید محسن طالبی )
نام پدر : سید یحیی دانشگاه : مرکز تربیت معلم دکتر شریعتی ساری مکان تولد : بابلسر تاریخ تولد : 02/ 03/ 1336 تاریخ شهادت : 23/ 05/ 1361 مکان شهادت : شلمچه
مرورى بر زندگى معلم شهید «سیدمحسن طالبى»
شهید سیدمحسن طالبی دوم خردادماه 1336 در شهرستان بابلسر به دنیا آمد. پدرش سیدیحیى (فوت 1356) و مادرش مرضیه نام داشت. پدرش متولّی مسجد و استاد جلسات قرآن بود.
دوران تحصیل
سیدمحسن مقطع ابتدایی و دورۀ راهنمایی را در مدارس بابلسر گذراند. سال سوم دبیرستان بود که پدرش را از دست داد و چون فرزند بزرگ خانه بود، نقش پدر را ایفا می کرد. در کمک رسانی به فقرا احساس تکلیف می کرد. از اعضای فعال انجمن اسلامی محل بود و در اوقات فراغتش مطالعه می کرد و گاهی هم به کار کشاورزی می پرداخت.
در سال 1355 به دانش سرای تربیت معلم رفت. بعد از فارغ التحصیلی از دانش سرا، به خدمت سربازی اعزام شد و به دنبال آن، به استخدام رسمی آموزش و پرورش درآمد و در آنجا هم عضو انجمن اسلامی معلمان شد. بعد از استخدامش در آموزش و پرورش، ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام های «سیدیحیی» و «سیدمرتضی» شد.
پس از مدتی، به عنوان مدیر مدرسه ای در یکی از روستاهای فریدونکنار مشغول به کار شد. از آنجایی که آن مدرسه امکانات چندانی نداشت، آموزش و پرورش به ساخت مدرسه ای در آن منطقه اقدام نمود. او در ساخت مدرسه، قدم به قدم مانند یک کارگر حضور داشت و به خاطر تلاش هایش، بعد از شهادت، مدرسه به نام او نام گذاری شد.
فعالیتهاى انقلابى
در دوران انقلاب، در جریان تظاهرات علیه شاه و فعالیت¬های سیاسی از قبیل تکثیر و پخش اعلامیه ها حضور پررنگ داشت و گاهی نیز در محل نگهبانی می داد و منزلشان محل تردّد روحانیون بود.
در جنگ تحمیلی، بیست و سوم مرداد ماه 1361 در عملیات رمضان در شلمچه، از ناحیۀ پهلو و شکم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به بیمارستان اهواز منتقل شد. امّا به علت شدت جراحت، به بیمارستان شرکت نفت تهران فرستاده شد و سرانجام در همان بیمارستان به مقام رفیع شهادت نایل گشت.
پیکر مطهرش در بابلسر تشییع و در گلزار شهدای امام زاده ابراهیم(ع) به خاک سپرده شد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید :
شهید گرانقدر وصیتنامه مکتوب نداشت، امّا توصیه هایی داشت از جمله:
پیروی از خط ولایت فقیه در همۀ ابعاد معتقد بود، نماز جمعه و جماعت و مسایل دینی دیگر، اگر طبق دستور ولایت باشد دیگر کسی به گمراهی کشیده نخواهد شد.
خاطره:
دوست شهید مى گوید: شهید در زمان تدریسش، اگر متوجه می شد دانش آموزی مشکل مالی دارد، با جان و دل، کیسه های آذوقه را صبح زود، قبل از ورود دیگر همکاران به مدرسه می رساند تا به دست نیازمندان برسد.
یکی از همکاران ما، پدرش به رحمت خدا رفته بود و مادرش هم به دلایلی نزدشان نبود. وقتی شهید متوجه شد که او برای رفتن به خواستگاری کسی را ندارد، خود پیش قدم شد و به عنوان پدر داماد، به خواستگاری رفت و به این ترتیب توانست مقدمات عروسی همکارش را فراهم کند.